سلام و خسته نباشی خدمت تک تک شما دوستان عزیزو مهربان
بلخاب دیدن مادر بزرگ و باباجون و خلاصه همه اقوام
عکسهای زیادی را گرفته ام ولی در(ماشین) موترخیلی منو خسته کرده بود
آره من وقتی پسرم رو دیدم بعد از مدت ها سید ابوالفضل را دیدم خیلی فرق کرده بود کمی بزرگ شده بود
در مدتی که خانه بودم خیلی با پسرم گرم شده گرفته بود من با او خیلی شوخی میکردم و پسرم را همیشه بغل میکردم
انشاءالله که روز سید ابوالفضل بتونه این وبلاگ رو خودش مدیریت کند
خدایا این هدیه الهی را برایم حفظش کند
کلمات کلیدی: